۱۰ داستان واقعی که الهامبخش فیلم های ترسناک شدند

ترسناکترین فیلم های ژانر وحشت اغلب وقتی براساس رویدادهای واقعی ساخته میشوند، تاثیر بیشتری روی ما میگذارند. در نتیجه، ترسهای خیالیمان آزاردهندهتر خواهند شد زیرا میدانیم نوع دیگری از اتفاقات وحشتناکی که در آثار سینمایی نمایش داده میشوند، در دنیای واقعی نیز رخ داده است. از مسائل عجیب و غریب ماوراءالطبیعه گرفته تا جنایات وحشیانه، تمام اتفاقات هولناک جهان به فیلمسازان ایدههایی را دادهاند تا بتوانند بینندگان را پس از تماشای آثارشان، شبها بیدار نگه دارند. در مقاله امروز قرار است با ۱۰ داستان واقعی آشنا شوید که منبع الهام معروفترین فیلمهای ترسناک شدند.
۱۰- جنگیری پسربچهای در سال ۱۹۴۹

فیلم جنگیر (The Exorcist) احتمالا بر اساس یکی از مستندترین داستانهای مربوط به تسخیر شیطانی در دوران معاصر ساخته شده است. سازنده این فیلم از جنگیری پسری به نام رولند دو که بعدها با اسم رونالد ادوین هانکلر شناخته شد، الهام گرفته است؛ او پس از مرگ عمهاش در سال ۱۹۴۹ با مسائل عجیب و غریبی روبرو شد. هنگامی که پزشکان نتوانستند به رولند کمک کنند، خانوادهاش به سراغ کشیشها رفتند. در نتیجه، چند کشیش به مدت یک ماه مشغول جنگیری این پسربچه ۱۴ ساله مریلندی بودند. گزارشات نشان میدهند که رولند در نهایت ادعا کرد شیاطین او را ترک کردهاند و سالها بعد مشخص شد او برای ناسا کار کرده و زندگی کاملا عادیای داشته است. برداشت کارگردان ویلیام فریدکین از این نوع اتفاقات موجب ساخته شدن یکی از جنجالیترین و تاثیرگذارترین آثار ترسناک تاریخ شد که حتی نامزدی بهترین فیلم اسکار را بهدست آورد و نحوه نمایش تسخیر روح در هالیوود را تغییر داد.
۹- خاطرات ترسناک خانوادهای در لانگ آیلند

در دهه ۱۹۵۰، تجربیات عجیب خانواده هرمان در خانهشان در جزیره لانگ آیلند زمینه را برای تولید فیلم ارواح خبیثه (Poltergeist) به کارگردانی توبی هوپر و تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ فراهم کرد. اعضای این خانواده گزارش داده بودند که انواع و اقسام اتفاقات عجیب در خانهشان رخ میدهد، از حرکت اجسام گرفته تا شنیده شدن صداهای ترسناک در شب و ترکیدن تصادفی بطریها. آنها معتقد بودند که این اتفاقات به دلیل قرار داشتن خانهشان در محل دفن بومیان آمریکا رخ میدهند؛ نکتهای مهم که مستقیما وارد فیلم هوپر شد. این اثر در سال ۱۹۸۲ به فیلمی مهم در ژانر وحشت تبدیل شد، اما در عین حال شایعاتی درباره نفرین شدن چند نفر از بازیگران آن بین مردم پخش شد، زیرا آنها در سالهای پس از اکران به طرز غمانگیزی فوت کردند. پرونده خانواده هرمان نشان میدهد چگونه هالیوود میتواند در مورد ادعاهای ساده مردم در رابطه با دنیای ماوراءالطبیعه اغراق کند، اما همچنان همان عامل ترسناکی که در اتفاقات واقعی وجود دارد را حفظ نماید.
۸- مرگ مهاجران کامبوج پس از دیدن کابوس

اسلشر کلاسیک، یعنی کابوس در خیابان اِلم (A Nightmare on Elm Street) به کارگردانی وِس کریون، براساس داستانی آزاردهنده ساخته شده است. او ایده این اثر را در مقالات لسآنجلس تایمز درباره پناهندگان جوان آسیای جنوب شرقی پیدا کرد که به طرز مرموزی پس از دیدن کابوسهای وحشتناک میمردند. این مهاجران که از مسائل ترسناک کامبوج فرار کرده بودند، با وجود خستگی از خوابیدن خودداری میکردند زیرا باور داشتند که چیزی در خواب آنها را میکشد.
پزشکان در دهه ۱۹۷۰ این مسئله را “سندرم مرگ آسیایی” نامیدند. کریون این مرگهای غمانگیز را با ترسهای دوران کودکیاش ترکیب کرد تا شخصیتی به نام فردی کروگر (Freddy Krueger) یا همان قاتل خوابها را خلق کند. فیلم مذکور موجب شد یک معمای پزشکی که پناهندگان را تحت تاثیر قرار داده بود، به یکی از بزرگترین فرنچایزهای ترسناک تبدیل شود. همچنین کریون از ترس همیشگی ما، یعنی آنچه که ممکن است با بستن چشمانمان در انتظارمان باشد، در فیلم خود کمک گرفت.
۷- قاتل سریالی ویسکانسین

تعدادی کمی از افراد مخوف در دنیای واقعی توانستهاند مانند اِد گین (Ed Gein) داستان فیلمهای ترسناک را شکل دهند. او با جنایات پیچیدهاش در ویسکانسین دهه ۱۹۵۰، منبع الهام چند اثر نمادین در ژانر وحشت شد. در حالی که گفته میشود فیلم کشتار با ارهبرقی در تگزاس (The Texas Chainsaw Massacre) براساس واقعیت ساخته شده، ارتباط اصلی آن با دنیای واقعی، ماسک چرمی و عادت وحشتناک گین به پوشیدن پوست انسان است؛ کاری که او واقعا انجام میداد. هنگامی که پلیس در سال ۱۹۵۷ به خانهای در مزرعه دورافتاده این قاتل سرزدند، مبلمان و لباسهایی از بقایای انسان پیدا کرد.
خصوصیت روانشناختی این قاتل، یعنی مردی پریشان با وابستگی غیراخلاقی به مادر کنترلگرش، به الگویی برای خلق شخصیت نورمن بِیتس و بوفالو بیل در فیلم روانی (Psycho) و سکوت برهها (The Silence of the Lambs) تبدیل شد. تصمیم کارگردان توبی هوپر برای تبلیغ فیلم ترسناک خود به عنوان یک داستان واقعی، رویکرد جدیدی در سینما ایجاد کرد که مرزهای بین واقعیت و آنچه که ساختگی است را از بین برد و حوادث وحشتناک را طوری به نمایش گذاشت که به نظر میرسید میتوانند در جهان پیرامون ما نیز رخ دهند. با وجود اینکه اد گین تنها دو نفر را کشته بود، اما او باعث شد تا فیلمسازان دهها قاتل خیالی و مرگهای بیشماری را در آثار خود نشان دهند.
۶- جنگیری غمانگیز آنلیز میشل

فیلم جنگیری امیلی رز (The Exorcism of Emily Rose) بر اساس یکی از دلخراشترین موارد تسخیرشدگی توسط ارواح در تاریخ معاصر ساخته شده است. در سال ۱۹۷۵، یک زن ۲۳ ساله آلمانی به نام آنِلیز میشل پس از تحمل ۶۷ جلسه جنگیری در طول ده ماه فوت کرد. میشل که از افسردگی و صرع رنج میبرد، باور داشت که شیاطین او را تسخیر کردهاند. از آنجایی که این زن به شکلی سختگیرانه توسط کاتولیکها تربیت شده بود و دارای مشکلات سلامت روان بود، فکر میکرد که چیزی از دنیای ماوراءالطبیعه موجب رنج او میشود.
فیلم مذکور داستان میشل را به نمایشی محاکمهمحور تبدیل میکند و به بررسی تلاقی ایمان، علم پزشکی و مسئولیت قانونی میپردازد. او در دنیای واقعی بر اثر سوءتغذیه و کمآبی بدن درگذشت که این اتفاق منجر به محکومیت والدینش به قتل غیرعمد و کشیشانی شد که جنگیری را انجام دادند. فیلم اشاره شده با ارائه داستان به شکل یک تریلر حقوقی، فضایی برای بینندگان فراهم میکند تا برداشت خود را از آنچه که اتفاق افتاده است شکل دهند، درست مانند پروندههای واقعی که در آن باورهای مذهبی به طرز غمانگیزی با الزامات پزشکی در تضاد قرار گرفتند.
۵- قتل ساکنان خانهای در آمیتیویل

هیچ خانه جنزدهای در آمریکا به اندازه یک خانه استعماری هلندی در خیابان اوشن شماره ۱۱۲ در آمیتیویل نیویورک مورد توجه رسانهها قرار نگرفته است. داستان فیلم وحشت در آمیتیویل (The Amityville Horror) طبق یک تراژدی واقعی نوشته شده است. در تاریخ ۱۳ نوامبر ۱۹۷۴، رونالد دفو جونیور، والدین و چهار خواهر و برادرش را در خواب با شلیک گلوله کشت. حدود یک سال بعد، جورج و کاتلین لوتز خانه آنها را با قیمتی مناسب خریدند و به همراه فرزندانشان به آنجا نقل مکان کردند. با این حال، تنها ۲۸ روز بعد آنها از خانه فرار کردند و مدعی شدند که شاهد رخ دادن انواع اتفاقات غیرطبیعی ترسناک در آنجا بودند.
داستان این خانواده سروصدای زیادی به پا کرد و در نهایت منجر به ساخت یک فرنچایز رسانهای با ۱۱ فیلم شد. نکته بحثبرانگیز این است که ساکنان بعدی آن خانه، هیچ اتفاق غیرطبیعی را گزارش نکردند و سوالاتی درباره اینکه آیا خانواده لوتز درباره همهچیز دروغ گفتهاند یا نه، دهههاست که مطرح میشوند. ویلیام وِبِر، وکیل مدافع دفو، بعدا ادعا کرد که او به آنها چند بطری شراب داده است تا داستانی درباره ارواح سر هم کنند. تمام این ماجرا نشان میدهد چگونه ترکیب یک تراژدی با اتهامات دروغین میتواند افسانهای ترسناک بهوجود آورد که مدتها پس از مشخص شدن حقیقت، همچنان باقی میماند.
۴- عروسک تسخیرشده آنابل

برخلاف نسخه سینمایی آنابل، آنچه که واقعا پشت ماجرا قرار دارد، یک عروسک ساده و قدیمی پارهپوش است که آن را درون محفظهای قفلشده در موزه علوم ماورایی اِد و لورِین وارن قرار دادهاند. به گفته این زوج، عروسک اشاره شده در سال ۱۹۷۰ به یک دانشجوی پرستاری داده شد. کمی بعد، او و هماتاقیاش متوجه شدند که عروسک خودش جابهجا میشود و حرکت میکند. ظاهرا آنها یادداشتهایی با دستخط کودکانه پیدا کردند که روی آنها نوشته شده بود: «به ما کمک کن». افزونبر این، این دو نفر دیدند که از عروسک مادهای شبیه به خون بیرون میزند.
یک احضارکننده روح به آنها گفت که عروسک توسط روح یک دختر هفتساله به نام آنابل هیگینز تسخیر شده است. هنگامی که دوستشان پس از مسخره کردن عروسک به شدت زخمی شد، این دو زن اد و لورین وارن را خبر کردند. اگرچه بسیاری از مردم درباره داستانهای ارواح این زوج تردید دارند، اما قصه این عروسک تبدیل به موضوع یک اسپینآف از مجموعه فیلمهای احضار (The Conjuring) شد و نشان داد که حتی وقتی اشیای معمولی نیز همراه با داستانی مناسب نمایش داده شوند، میتوانند واقعا ترسناک به نظر برسند.
۳- حمله هولناک پرندگان به یک کشاورز

فیلم پرندگان (The Birds)، ساخته آلفرد هیچکاک، نشان میدهد که چگونه حتی حوادث کوچک و عجیب میتوانند به آثاری بینقص در ژانر وحشت تبدیل شوند. این فیلم با الهام از داستان کوتاه دافنه دوموریه (Daphne du Maurier) ساخته شده است، اما هیچکاک در اصل به یک حادثه واقعی که دربارهاش شنیده بود علاقهمند بود، یعنی حمله مرغان دریایی به یک کشاورز. او پس از تحقیقات متوجه شد که این پرندگان بعد از خوردن جلبکهای سمی، به شکلی دیوانهوار رفتار میکردند.
دانشمندان بعدها فهمیدند که مرغهای دریایی به خاطر جلبکهای سمی که عملکرد مغزشان را مختل کرده بود، بیمار شده بودند. هیچکاک این حوادث تصادفی را به حمله تمامعیار پرندگان به انسانها تبدیل کرد و فیلمی ساخت که به ترسهای دیرینهمان درباره دشمنی طبیعت با ما اشاره میکند. در فیلم مشخص نیست چرا پرندگان به انسانها حمله میکنند که این موضوع حتی آن را ترسناکتر میکند و نشان میدهد فجایع واقعی نیز میتوانند بدون دلیل و منطق رخ دهند.
۲- حملات کشنده کوسهها در نواحی ساحلی

فیلم آروارهها (Jaws) مانند هر فیلم ترسناک روحمحور یا اسلشر دیگری ما را میترساند. رمان پیتر بنچلی و فیلم استیون اسپیلبرگ از حملات واقعی کوسهها الهام گرفته شدهاند، به خصوص آنهایی که در ساحل جرسی در سال ۱۹۱۶ رخ دادند. در بازهای دو هفتهای در ماه جولای آن سال، حملات کوسهها چهار کشته و یک زخمی بر جای گذاشت که این موضوع مردم را شوکه کرد، زیرا آنها فکر میکردند چنین حملاتی بسیار نادر هستند. این حوادث، در سراسر کشور وحشت ایجاد کرد و حتی پای رئیس جمهور وودرو ویلسون را نیز به ماجرا باز کرد.
چه چیزی موجب میشد این حملات تا این حد وحشتناک به نظر برسند؟ اسپیلبرگ در فیلم خود این ترس دیرینه را به داستانی درباره مسئولان سهلانگار شهر و تکبر انسانی در برابر قدرت طبیعت تبدیل کرد. جمله معروف «به یک قایق بزرگتر نیاز خواهی داشت» در این اثر به خوبی نشان میدهد ما چگونه عادت داریم قدرت تهدیدات طبیعی را تا زمانی که خیلی دیر شود، دست کم بگیریم. این موضوع در مورد ساحلنشینان در سال ۱۹۱۶ و نگرانیهای زیستمحیطی امروز صدق میکند.
۱- هجوم وحشیانه قاتلان به منازل

آنچه که فیلم غریبهها (The Strangers) را تا این حد تاثیرگذار میکند، سادگی و قابل باور بودن آن است. برایان برتینو، کارگردان این اثر از اتفاقات مختلفی همچون قتلهای بیرحمانه گروه مَنسون در سال ۱۹۶۹ الهام گرفت. گفتنی است که پیروان چارلز منسون به طرز وحشیانهای یک بازیگر باردار به نام شارون تِیت و چهار نفر دیگر را در خانهاش به قتل رساندند. البته برتینو به همان اندازه تحت تاثیر حادثهای شخصیتر نیز قرار گرفته بود. در کودکی، یکبار کسی در خانهشان را زد و به دنبال فردی میگشت که آنجا زندگی نمیکرد.
او بعدا متوجه شد که در آن شب چند خانه در محلهشان مورد سرقت قرار گرفته که این اتفاق نشان میدهد آن فرد غریبه در حال بررسی خانههای خالی بوده است. دلهرهآورترین جنبه فیلم، انتخاب کاملا تصادفی قربانیان توسط جنایتکاران است. این موضوع نشان میدهد ترس ما از خشونت بیهدف افراد بسیار بدتر از وحشتی است که نسبت به موجودات ماوراءالطبیعه داریم. وقتی از قاتلان نقابدار پرسیده میشود چرا قربانیانشان را هدف قرار دادهاند، میگویند: «چون آنها خانه بودند» که این پاسخ ترسناک، نشاندهنده تصادفی بودن برخی اقدامات خشونتآمیز در دنیای واقعی است و یکی از ناراحتکنندهترین لحظات در فیلمهای ترسناک محسوب میشود.





